من و خرزو خان

همه چی ... جدی ... شوخی ... چرت و پرت و فلسفه و سیاست و زندگی و دنیا

من و خرزو خان

همه چی ... جدی ... شوخی ... چرت و پرت و فلسفه و سیاست و زندگی و دنیا

اندر حکایات ملا عباس (۳) میتیروفون

ملا عباس در جمعی نشسته بود و صحبت از عده ای از مجریان تلویزیون بود که زیاد حرف می زدند ...

ملا عباس هم در میان اظهار فضلش گفت : اره بعضی ها تا دستشون به میتیریفون ( میکروفون) می رسه دیگه ول نمی کنن !!!!!!!!

دولت عدالت گستر

دیدیم دولت  عدالت گستر  کشور مان را ....

 

داشتم به سخنرانی رئیس جمهور  گوش میدادم :(( تمام سعی و تلاش ما اینست که در خدمت مردم باشیم و به حول قوه الهی در پایان

دوره چهار ساله تمامی مشکلات اشتغال و مسکن ایثارگران عزیز حل خواهد شد !!!!!!!!!! ))

 

یا اینکه دولت عدالت گستر ما ... فقط و فقط  وام میدهد ... یعنی اینکه ملت شریف و شهید پرور ما از

عدالت فقط قسط بدهی و بدهکاری نصیبش می شود .... 

 

حالا جمعیت جوان و تحصیلکرده و بیکار  از کجا بیاد ایثار گر بشه ... نکنه این همه کل کل با امریکا و اروپا واسه اینه که جنگی بشه و این قشر هم برن ایثار گر بشن ...

 

ختم کلام اینکه ... با دادن وام نمیشه عدالت گستری کرد

 

هر چی هم از عدالت دیدیم فقط و فقط داره تو سپاه گسترده میشه نه جای دیگه

 

 

وصیت نامه

من امروز وخوام وصیت وکنم .....

 

بعد از مرگم به خودتون زحمت نودید .... نه قبر وکنین نه هیچی ... من از خودم وصیت در وکنم که اعضای منه اهدا وکنین ....

اول ازهمه ... دین و ایمانم .... اونو ودین به ای حاجی بی دین نزول خور سر بازار

زبونم ... ها ای زبونه که خدای زبون بازی بید ... به ای نماینده لال ودید تا تو مجلس حرف وزنه

ای چانه هم وبرید خدمت عمه شاخی که هی باهاش فک وزنه

دندونهام رو هم ودید به ای اکرم خانم که سر سفره بی دندون وخوره غم .... دندونهامه به ای دلدار ودید

ای کله مه که همیشه پر از گچ بیده ... ودید به علی اصغر گچ کار

ای قلب سنگی منه هم ودید به یه سنگ تراش که یه قلب قشنگ برای لیلون وتراشه

ریه ام را وبرید لیلا کوه و ودید به ای جوونی که قلیون زیاد وکشه و ریه اش داغون وشده

کلیه هامه ودید به او رند عرق خور که کلیه اش از بس عرق وخورده لت و پار وشده

ها ای آخر هم تا یه چیزی به ای شیر فرهاد ورسه و دستش به چیزی بند وشد ... ای کمر بندمه ودین بهش

 

 

مقاوم سازی معنوی !!!!!!!!!!!!!

در اظهار فضلی سید احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران در مورد زلزله ی بروجرد و مقاوم سازی و تاکید آن مقام عالی مبنی بر مقاوم سازی و جدیت این موضوع و هشدار به مسئولان در قسمت مهم افاضات خویش نیز فرمودند : صدا و سیما هم باید مقاوم سازی معنوی را ترویج دهد !!!!!!!!!!!!!!

 

مقاوم سازی معنوی چه نوع مقاوم سازیه من نمیدونم . شما می دونید ...؟؟؟؟

 

 

ها من ودونم .... ای بیچاره ها که زیاد ویان مقاوم سازی معنوی وکنن .... ای همه حرف وزدن کم بید ... مثل اینکه ای آقا اصلا تلویزیون نوبینه .... پول جمع وکنین براش تلویزیون وخریم ...

یه روز یه کلاغه ورد جلوی آینه وایسته ......... خودشه وبینه و وگوئه :

 

سیاه نرمه نرمه ....... سیاه توبه توبه  وههههههههههههههههههههههههههههه

اندر حکایات ملا عباس (۲) مانکت

ملا عباس چشمش به دختر خانمی زیبا می افته و محو وجود اون دختر خانم میشه ..... دنبالش راه می افته و میره ....

بین راه یکی از دوستاش رو می بینه و میگه عجله دارم نمیتونم بمونم ..... دوستش میگه آخ چرا بمون کمی با هم حرف بزنیم

ملا عباس دختره رو نشون میده و میگه دنبال اون دختره میرم  .... خیلی قشنگ و خوش تیپه ... هیکلش میزونه عین مانکت ( مانکن ) توی بوتیکها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

زمانی که عاشق کسی هستی ... رهایش کن

رهایش کن اگر عاشقت باشد بر می گردد و اگر باز نگشت .... بدان که هرگز دوستت نداشته است

 

 

 

ها ...... مث ای لیلون بید منو رها وکرد  من چون دوسش نوداشتم و هی التماسم وکرده بید منم دیگه بر وگشتم

اندر حکایات ملا عباس (۱) پرتقال سامسونگ

از امروز اندر حکایات ملا عباس و سوتی های ایشان را برایتان به رشته تحریر در می آوریم ... فکر نکنید که این روایات و کلماتی که ملا عباس سوتی می دهد مرتبط با سالهای گذشته می باشد ... نه ... ملا عباس در قرن حاضر و سالهای کنونی زندگی می کند ...

 

ملا عباس در مجلسی میهمان بوده و بعد از صرف شام و گذشت دقایقی میوه هم از را رسید ... سیب و پرتقال و موز

ملا عباس در حین تناول میوه ها پر تقالی بدست گرفت و به صاحبخانه گفت : چرا از این پرتقالها خریدی بهتر بود پرتقال سامسونگ ( تامسون ) می خریدی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یه روز یکی ورد حرم امام رضا زیارت ... وارد صحن که وشد سر جاش خشک وشد و وگوئه :

عظمت تو رو شکر خدا ... ای امام رضا با ای همه طلا  چطوری هشتم وشده  وهههههههههههههههههههه